از خودم ایراد میگیرم که چرا هدفمند رفتار نمیکنم؟
کسی که وجودش خودش رو داره از پایه به تنهایی میسازه باید هدفمند رفتار کنه؟ کسی که از اعماق وجودش تهیه باید هدفمند رفتار کنه؟
دلم گرفته
امروز همکار ه گفت داره منتقل میشه جای دیگه با حقوق بهتر اول گفتم خوش به حالش بعد یه کم فکر کردم که من که همینم خودم خود خودم به دست آوردم همینی هم که هستم فقط و فقط خودم ساختنش بعد ناراحتیم خوب شد
بعد از کار سردرد گرفتم و با ب اومدیم خونه بعد از 4 5 ساعت سرپا موندن و با مریضا سروکله زدن .یه دوش گرفتم و ب جای وسایلو عوض کرده بود ناراحت شدم که یعنی حتی یه وسیله هم نمیشه بهش اطمینان کرد بعد پاشدم و خودم شام و وسایل رو آماده کردم لباس رو انداختم ماشین وکارای خونه رو کردم
بعدش حال شام نداشتم و نخوردم
نمیدونم واقعا نمیدونم
افسارمو دست دوست قشنگم
همون که می‌دونه همه چیزو
رفتم یه جای دیگه که راحت و بدون سانسور بنویسم اما نمیشه
انگار تمام دردهایی که کشیدم تبدیل شدن به هویتم به وجودم.نمیتونم جای دیگه ای باشم
تو این روزا رفتم موهامو بلوند کردم و قرمز تربن رژ لب دنیا رو خریدم و قرمز تربن شال رو سرم میکنم .دیشب بعد از دو هفته دوری اومدم خونه ی بابا مامان
وقتی ب پشت فرمون میروند و من جلو کنارش نشسته بودم منظره ی رو به رو همونی بود که تو سه سالگیم دیدم تو نیسان آبی کنار مامانبزرگ مرحومم نشسته بودم و داشتیم میومدیم این خونه بیست و پنج سال از اون موقع گذشته و من هنوز درونم همونه
من میترسم و هر روز با ترسم زندگی میکنم اما کم کم دارم تبدیل میشم به آدمی که خودم نمی‌شناسم توی آینه نگاه میکنم و حتی ظاهرمم نمی‌شناسم
افسارمو دادم دست اونی که درونمه
قد شدم به شدت میخوام و باید بهش برسم
چهار روز در هفته میرم سرکار و خانم دکتر ن رو تحمل میکنم به امید روزی که بهش بگم امروز پایان راه منو توهه
یک ماه و یک هفته است که میرم کلاس زبان و میخوام زبانمو خوب کنم
میخوام ادامه تحصیل بدم
میخوام برای خودم کار کنم
میخوام تمام مدلای دنیا رو ببافم
میخوام تمام کتابهای دنیا رو بخونم
میخوام تمام سریالهای دنیا رو ببینم
میخوام پنج تا زبون بلد باشم
میخوام خودمو دنیامو جر بدم
دیروز برای اولین بار تو زندگیم فکر کردم شاید یه روزی برسه ب منو نخواد
شاید یه روزی عاشق یکی دیگه بشه
نمیدونم
پس فردا میخوام برم پارچه پلنگی بخرم و یه روبدوشامبر پلنگی درست کنم !!!
درباره این سایت